عکسدونی کودکان

دانلود بازی کودکانه

در دنیای بازی ها همیشه آن هایی موفق هستند که با ارائه ایده جدید و نو بتوانند مخاطب را به خود جذب کرده و وی را در بازی جریان بازی محو کنند. بازی فوق العاده جذاب و خلاقانه Max and the Magic Marker یکی از آن دسته بازی هایی است که امکان ندارد بعد از نصب این بازی حداقل آن را 5 ساعت دنبال نکنید ! هر چند در ظاهر بازی دو بعدی بوده و کار ضعیفی به نظر می رسد ولی بعد از تجربه کردنش دیگر هیچ بازی مور پسندتان قرار نخواهد گرفت ! در ابتدای بازی Max and the Magic Marker , مکس به طور غیر عادی یک بسته پستی دریافت می کند که در داخل آن یک ماژیک برای او فرستاده شده است. او برای امتحان کردن این وسیله یک هیولا می کشد و بدین ترتیب ماجرا های او شروع شده ...
14 بهمن 1392

علمی

اینکه چرا کودکان مى‌ترسند مورد توجه بسیارى از صاحب‌نظران رشد کودک و روانشناسان بوده است.   برخى از محققان عوامل زیستى را به عنوان علت برخى از ترس‌ها عنوان کرده‌‌اند و برخى دیگر عوامل   روان‌شناختی، عوامل خانوادگى و سایر عوامل را مطرح کرده‌‌‌اند. در برخى اوقات ترسى که کودک از خود   نشان مى‌دهد به یک نیاز روانى ارتباط دارد. مثلا کودکى که ترس از مدرسه را نشان مى‌دهد ممکن   است از لحاظ روانى وابستگى زیادى به پدر یا مادر خود داشته باشد و ترس او در واقع ریشه در این   وابستگى او دارد. گاهى اوقات یک تغییر در شیوه زندگى مثل تغییر محل سکونت، جدا شدن از ...
14 بهمن 1392

جوک های خوشمزه

معلم: چرا انشایی که درباره ی گربه نوشتی مثل انشای برادرته؟! رضا: آقا اجازه چون ما یک گربه بیشتر تو خونمون نداریم!!   ارستان به یکی از مراقب ها می گوید: «من در این جا از همه راضی هستم، فقط دیوانه ای هست که اصرار دارد من برج ایفل را از او بخرم.» مراقب می گوید: «خب، چرا نمی خرید؟» رئیس تیمارستان می گوید: «آخر پول ندارم. اگر داشتم، حتما می خریدم.» اولی: حیف نون چرا دستت شکسته ؟!  حیف نون: دیروز روی یه دیوار بلند راه می رفتم که یه دفعه دیوار تموم شد!!   پدر از پسرش پرسید: امتحان  ریاضی امروزت چطور بود؟ پ...
13 بهمن 1392

داستان

دانه ي خوش شانس سالها پيش، كشاورزي، يك كيسه ي بزرگ بذر را براي فروش به شهر مي برد. ناگهان چرخ گاري به يك سنگ بزرگ برخورد كرد و يكي از دانه هاي توي كيسه روي زمين خشك و گرم افتاد. دانه ترسيد و پيش خودش گفت: من فقط زير خاك در امان هستم. گاوي كه از آنجا عبور مي كرد پايش را روي دانه گذاشت و آن را به داخل خاك فرو برد. دانه گفت: من تشنه هستم، من به كمي آب   براي رشد و بزرگ شدن احتياج دارم. كم كم باران شروع به باريدن كرد. صبح روز بعد دانه يك جوانه   كوچولوي سبز درآورد. جوانه تمام روز زير نور خورشيد نشست و قدش بلند و بلندتر شد. روز بعد اولين   برگش درآمد. اين برگ كمك كرد تا...
8 بهمن 1392
1